سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شناخت خویشتن، از حکمت است . [امام علی علیه السلام]
مسجد جمکران - در خصوص حضرت بقیه الله ارواحنا فداه
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    استاد محترم حضرت ایه الله سید حسن ابطحی خراسانی دام عزه در کتاب ارزشمند ملاقات با امام زمان علیه السلام در ادامه مطلب می فرمایند:

    در کتاب بحار الانوار جلد 53 صفحه ی 230 و کتاب تاریخ قم و کتاب مونس الحزین و کتاب نجم ا لثاقب نقل شده است:

    شیخ عفیف و صالح «حسن بن مثله جمکرانی» فرمود: من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجری قمری در منزل خود در قریه ی جمکران خوابیده بودم ناگهان در نیمه های شب جمعی به در خانه ی من امدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: برخیز که حضرت بقیه الله امام مهدی علیه السلام تو را می خواهند.

    من از خواب برخاستم و اماده می شدم که در خدمتشان به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام برسم و خواستم در ان تاریکی پیراهنم را بردارم گویا اشتباه کرده بودم و پیراهن دیگری را بر می داشتم و میخواستم بپوشم.که از خارج منزل از همان جمعیت صدائی امد که به من میگفت: ان پیراهن تو نیست به تن مکن! تا ان که پیراهن خودم را برداشتم و پوشیدم باز خواستم شلوارم را بپوشم دوباره صدائی از خارج منزل امد که : ان شلوار تو نیست نپوش! من ان شلوار را گذاشتم و شلوار خودم را برداشتم و پوشیدم.

    وبالاخره دنبال کلید در منزل می گشتم که در را باز کنم و بیرون بروم صدائی از همانجا امد که می گفتند: در منزل باز است احتیاجی به کلید نیست.

    وقتی به در خانه امدم دیدم جمعی از بزرگان ایستاده اند و منتظر من هستند به انها سلام کردم انها جواب دادند و به من « مرحبا» گفتند.

    من در خدمت انها به همان جائی که الان مسجد جمکران است رفتم.

    خوب نگاه کردم دیدم در ان بیابان تختی گذاشته شده و روی ان تخت فرشی افتاده و بالشهائی گذاشته شده و جوانی تقریبا سی ساله بر ان بالشها تکیه کرده و پیرمردی در خدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای ان جوان می خواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف ان تخت مشغول نمازند!

    این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبز است.

    ان پیرمرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت ان جوان که حضرت بقیه الله ارواحنا فداه بود نشاند و ان حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود:

    « حسن مثله می روی به حسن مسلم میگوئی تو چند سال است که این زمین را اباد کرده و در ان زراعت می کنی از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و انچه تا به حال از این زمین استفاده کرده ای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم!

    و به « حسن مسلم» بگو: این زمین شریفی است خدای تعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمه ی زمین خود کرده ای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولی تو تنبیه نشدی و اگر از این کار دست نکشی خدا تو را به عذابی مبتلا کند که فکرش را نکرده باشی.

    من گفتم: ای سید و مولای من! باید نشانه ای داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول کنند و الا مرا تکذیب خواهند کرد.

    فرمود: ما برای تو نشانه ای قرار می دهیم تو سفارش ما را برسان و به نزد « سید ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و ان مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشته ی این زمین را از او بگیرد و بدهد تا مسجد را بنا کنند و بقیه ی مخارج مسجد هم از «رهق» به ناحیه ی اردهال که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درامد ان را برای تعمیران و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.

    و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشته باشند و ان را عزیز دارند و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیت مسجد است به این ترتیب:

    در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه «قل هو الله احد» و تسبیح رکوعها و سجودها هر یک هفت مرتبه است.

    و دو رکعت دوم را به نیت نماز صاحب الزمان علیه السلام بخوانند به این ترتیب در هر رکعت در سوره حمد جمله ی « ایاک نعبد و ایاک نستعین» را صد بار بگویند و تسبیح رکوعها و سجودها را نیز هفت مرتبه تکرار کنند و نماز را سلام دهند بعد از نماز تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها را بگویند و سپس سر به سجده گذارند و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و الش بفرستند سپس فرمود: « فمن صلیهما فکانما صلی فی البیت العتیق» یعنی کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند مثل کسی است که در کعبه نماز خوانده است.

    وقتی این سخنان را شنیدم با خودم گفتم: که محل مسجدی که متعلق به حضرت صاحب الزمان علیه السلام است همان جائی است که ان جوان با چهار بالش نشسته است.

    به هر حال حضرت بقیه الله علیه السلام به من اشاره فرمودند که مرخصی من از خدمتش مرخص شدم وقتی مقداری راه به طرف منزلم در جمکران رفتم دوباره مرا صدا زدند و فرمودند:

    در گله ی گوسفندان « جعفر کاشانی چوپان» بزی است که تو باید ان را بخری اگر مردم ده جمکران پولش را دادند بخر و اگر هم انها پولش را ندادند باز هم از پول خودت ان بز را بخر و فردا شب که شب هیجدهم ماه مبارک رمضان است ان بز را در اینجا بکش و گوشتش را اگر به هر بیماری که مرضش سخت باشد و یا هر علت دیگری که داشته باشد بدهی خدای تعالی او را شفا می دهد و ان بز ابلق موهای زیادی دارد و هفت علامت در او هست که سه علامت در طرفی و چهار علامت دیگر در طرف دیگر او است.

    باز من مرخص شدم و رفتم دوباره مرا صدا زدند و فرمودند:

    ما هفتاد روز یا هفت روز دیگر در ا ینجا هستیم «اگر بر هفت روز حمل کنی شب بیست و سوم می شودو شب قدر است وا گر بر هفتاد روز حمل کنی شب بیست و پنجم ذیقعده است که شب بسیار بزرگی است».

    به هر حال مرتبه ی سوم از خدمتشان مرخص شدم و به منزل رفتم و تا صبح در فکر این جریان بودم صبح نمازم را خواندم و به نزد علی المنذر رفتم و قصه را برای او نقل کردم و علامتیکه از امام زمان علیه السلام باقی مانده بود در محل مسجد فعلی زنجیرها و میخهایی بود که در انجا ظاهر بود دیدیم سپس با هم خدمت « سید ابوالحسن الرضا» رفتیم وقتی به در خانه ان سید جلیل رسیدیم دیدیم خدمتگزارانش منتظر ماهستند.

    اول از من پرسیدند: تواهل جمکرانی؟

    گفتم: بله.

    گفتند: سید ابوالحسن از سحرگاه منتظر شما است.

    من خدمتش رسیدم سلام کردم جواب خوبی به من داد و به من احترام گذاشت و قبل از ان که من چیزی بگویم فرمود: ای حسن مثله! شب گذشته در عالم رویا شخصی به من گفت: مردی از جمکران به نام حسن مثله نزد تو می اید هر چه گفت حرفش را قبول کن و به او اعتماد نما که سخن او سخن ما است و باید حرف او را رد نکنی من از خواب بیدار شدم و از ان ساعت تا به حال منتظر تو هستم!

    من جریان را مشروحا به ایشان گفتم.

    او دستور داد اسبها را زین کنند وما سوار شدیم و با هم حرکت کردیم و به نزدیک ده جمکران رسیدیم « جعفر چوپان» را دیدیم که با گله ی گوسفندانش در کنار راه بود من میان گوسفندان او رفتم دیدم ان بز با جمیع خصوصیاتی که فرموده بودند در عقب گله ی گوسفندان می ا ید ان را هم گرفتم و تصمیم داشتم پول ان را بدهم و بز را ببرم جعفر چوپان قسم خورد که من تا به امروز این بز را در میان گوسفندانم ندیده بودم وامروز هم هر چه خواستم او را بگیرم نتوانستم ولی نزد شما امد و ان را گرفتید و این بز مال من نیست!

    من بزرا به محل مسجد فعلی بردم و او را طبق دستوری که فرموده بودند کشتم و سید ابوالحسن الرضا دستور فرمودند که : حسن مسلم را حاضر کنند و مطلب را به او فرمودند واو هم منافع سالهای گذشته زمین را پرداخت و زمین مسجد را تحویل داد.

    مسجد را ساختند و سقف ان را با چوب پوشانیدند و سید ابوالحسن الرضا ان زنجیرها و میخهایی که در ان زمین باقی مانده بود در منزل خود گذاشت و به وسیله یان بیمارها شفا پیدا می کردند.

    من هم از گوشت ان بز به هر مریضی که دادم شفا یافت.

    سید ابوالحسن الرضا ان زنجیرها و میخها را در صندوقی گذاشته بود و ظاهرا بعد از وفاتش وقتی فرزندانش می روند که مریضی را با انها استشفاء کنند می بینند که مفقود شده است!

    این بود قضیه ی ساختمان مسجد جمکران.

     



    محبوب ::: سه شنبه 86/5/16::: ساعت 9:52 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    بسم الله الرحمن الرحیم

    مسجد جمکران محلی است که امروزه میلیونها نفر برای عرض ارادت وحاجت خدمت مولا و سرور خود به انجا می روند و همه مردم در انجا تنها و تنها به یاد امام زمان علیه السلام و به عشق او هستند. این مسئله عده ای از دشمنان امام زمان علیه السلام را ناراحت و عصبانی کرده است. انها دوست ندارند مردم به امامشان علاقه نشان بدهند و با او ارتباط داشته باشند به همین جهت سعی در سست کردن اساس هر چه مربوط به امام زمان علیه السلام هست دارند.

    اما مسجد جمکران اساسی محکمتر از حرکات غیر عقلائی ان دسته از دشمنان دارد و مهمتر این که خدای تعالی اراده فرموده است که این محل برای عاشقان ان حضرت باشد تا در انجا به سهولت بروند و با امام زمانشان علیه السلام درد و دل و راز و نیاز کنند.

    استاد معظم حضرت ایه الله سید حسن ابطحی دام عزه در کتاب ارزشمند ملاقات با امام زمان علیه السلام در این خصوص می فرمایند:

    مسجد جمکران جایگاه عشاق و محل دیدار با امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است.

    ایا می دانید این مسجد با عظمت و پر معنویت چگونه ساخته شد؟ چرا پایگاه و مرکز ملاقات با حضرت بقیه الله علیه السلام گردید؟

    این مسجد بیش از هزار سال قبل به عنوان دفتری برای ان که یک روزی د رقم حوزه ی علمیه تشکیل می شود و باید نوکران و جیره خواران ان حضرت در جائی با ان اقا ملاقات روحی و معنوی داشته باشند و عرض ارادت کنند افتتاح گردید.

    امروز این مسجد بزرگترین محلی است که مردم تنها به یاد امام عصر عجل الله تعالی له الفرج در ان جمع می شوند و از ان سرور حاجت می گیرند.
    اگر بخواهیم تنها تشرفات و ملاقاتهائی که در این مسجد مقدس رخ داده بنویسیم شاید صدها جریان و حکایت جمع اوری شود ولی چه کنم که بعضی از انها را صاحبانش راضی نبودند که نقل کنم وبعضی چون مربوط به زندگی خصوصی شان بود نمی توانستم افشاء نمایم و بعضی جزء اسرار ال محمد علیهم السلام بوده که نباید ا شکار شود. و بالاخره بعضی از انها هضمش برای مردم کم استعداد مشکل بود که باور کنند. به هر حال این مسجد که امروز مورد توجه زوار است و تا چند سال قبل مکرر اتفاق می افتاد که حتی شبهای جمعه جز چند نفر معدودی در ان بیتوته نمی کردند میعادگاه یاران و دوستان و خدمتگزاران حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می باشد.

     

    ضمنا باید متذکر این نکته شد که بعضی از دشمنان دانا یا دوستان نادان که می خواهند اهمیت این مسجد مقدس را تضعیف کنند می گویند این جریان در خواب واقع شده و حسن بن مثله این مطالب را در خواب می دیده ا ست ولی در تمام کتابهایی که این حکایت را نوشته اند تصریح شده که جریان در بیداری واقع شده و هیچ قسمتش در خواب نبوده است.

    انشا الله در روزهای اینده اصل قضیه مسجد جمکران را با سندش برایتان می نویسم ....



    محبوب ::: یکشنبه 86/5/14::: ساعت 9:1 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 13
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدید :83527

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    مسجد جمکران - در خصوص حضرت بقیه الله ارواحنا فداه
    محبوب
    من جوانی سی و پنج ساله ام به مسائل دینی معتقد هستم و به امام زمان علیه السلام اعتقاد داشته و عشق می ورزم و دوست دارم همه دنیا شیفته و عاشق مولایم حضرت بقیه الله ارواحنا فداه گردند انشا الله .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    مسجد جمکران - در خصوص حضرت بقیه الله ارواحنا فداه

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<