بسم الله الرحمن الرحیم
استاد معظم و دانشمند روشنفکر حضرت ایه الله حاج سید حسن ابطحی دام عزه در کتاب ملاقات با امام زمان علیه السلام می فرمایند:
مرحوم پدرم، آقاى حاج سید رضاى ابطحى رضوان الله تعالى علیه براى من نقل مىکرد: علّت آنکه در مشهد دعاء ندبه مرسوم شد که خوانده شود این بود که:
یکى از تجّار اصفهان که مورد وثوق من و جمعى از علماء بود، نقل مىکرد: من در منزل، اطاق بزرگى را به عنوان حسینیّه اختصاص دادهام و اکثرا در آنجا روضهخوانى مىکنم. شبى در خواب دیدم، که من از منزل خارج شدهام و به طرف بازار مىروم، ولى جمعى از علماء اصفهان به طرف منزل ما مىآیند! وقتى به من رسیدند گفتند: فلانى کجا مىروى؟ مگر نمىدانى منزلت روضه است. گفتم: نه منزل ما روضه نیست. گفتند: چرا منزلت روضه است و ما هم به آنجا مىرویم و حضرت بقیّهاللّه (علیه السّلام) هم آنجا تشریف دارند، من فورا با عجله خواستم به طرف منزل بروم آنها به من گفتند: با ادب وارد منزل شو، من مأدّبانه وارد شدم، دیدم جمعى از علماء در حسینیّه نشسته و در صدر مجلس هم حضرت ولىّ عصر (علیه السّلام) نشستهاند. وقتى به قیافهى آن حضرت دقیق شدم دیدم، مثل آنکه ایشان را در جائى دیدهام. لذا از آن حضرت سؤال کردم که آقا من شما را کجا دیدهام فرمود:
همین امسال در مکّه در آن نیمهى شب در مسجدالحرام، وقتى آمدى نزد من و لباسهایت را نزد من گذاشتى و من به تو گفتم: مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار.
تاجر اصفهانى مىگفت: همین طور بود یک شب در مکّه خواب از سرم پریده بود، با خود گفتم: چه بهتر که به مسجدالحرام مشرّف شوم و در آنجا بیتوته کنم و مشغول عبادت بشوم، لذا وارد مسجدالحرام شدم، به اطراف نگاه مىکردم، که کسى را پیدا کنم لباسهایم را نزد او بگذارم و بروم وضو بگیرم، دیدم آقائى در گوشهاى نشستهاند، خدمتش مشرّف شدم و لباسهایم را نزد او گذاشتم مىخواستم مفاتیحم را روى لباسهایم بگذارم فرمود: مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار و من طبق دستور ایشان عمل کردم و مفاتیح را زیر لباسهایم گذاشتم و رفتم و وضو گرفتم و برگشتم و تا صبح در خدمتش و در کنارش مشغول عبادت بودم ولى در تمام این مدّت حتّى احتمال هم ندادم، که او امام عصر روحى فداه باشد.
به هر حال در خواب از آقا سؤال کردم: فرج شما کى خواهد بود؟
فرمود: «نزدیک است به شیعیان ما بگوئید دعاى ندبه را روزهاى جمعه بخوانند».
این ملاقات به ما مىگوید: آن حضرت دوست دارد که دوستانش لااقل روزهاى جمعه گرد یکدیگر بنشینند، زانوهاى غم را در بغل بگیرند و اشک از دیدگان بریزند و همه با هم بگویند: اَین بقیّهاللّه ....
بگویند: اَین الطّالب بدم المقتول بکربلاء.
بگویند: بابى انت و امّى و نفسى لک الوقاء و الحمى.
بگویند: هل الیک یابن احمد سبیل فتلقى.
بگویند: متى ترانا و نراک و قد نشرت لواء النّصر ترى اترانا نحفّ بک و انت تأمّ الملأ و قد ملئت الارض عدلاً ....
دعا برای حضرت بقیه الله علیه السلام و درخواست حاجت شخصی
میرزا تقی و ملاقات با امام زمان علیه السلام
تولد کریم اهل بیت علیه السلام
چرا این ملاقاتها را مىنویسم
نامه استغاثه
ملاقاتی از نجم الثاقب
ملاقات حاج سیدرضا ابطحی قدس الله سره
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :83895

من جوانی سی و پنج ساله ام به مسائل دینی معتقد هستم و به امام زمان علیه السلام اعتقاد داشته و عشق می ورزم و دوست دارم همه دنیا شیفته و عاشق مولایم حضرت بقیه الله ارواحنا فداه گردند انشا الله .
قصه های ناگفته
مسجد جمکران
حکایتی عجیب
ملاقات با حضرت بقیه الله ارواحنا فداه و شفا یافتن
قصه ی حاج شیخ اسماعیل نمازی
اظهار محبت معصومین علیهم السلام
ملاقات سی ونهم کتاب ملاقات با امام زمان علیه السلام
حضرت بقیه الله ارواحنا فداه هیچ گاه نمی خواهند دوستانشان حزن و ا
تشرّف سیّد بحرالعلوم
تحقیقی در ایات قران کریم
دست نوشته
راهی بی ا نتها
انچه اموختم از استادم
انجمن سیر وسلوک و تزکیه نفس
این معزالاولیا و مذل الاعداء
نور اسمانها و زمین
مجمع جهانی شیعه شناسی
زیبای دو عالم
وظایف سالک الی الله
بشری
جویای حقیقت
راه نور
درد دلای شبانه ما